جدول جو
جدول جو

معنی رک بردن - جستجوی لغت در جدول جو

رک بردن
رها شدن، آزاد شدن تله
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بو بردن
تصویر بو بردن
احساس بو کردن، اندک اطلاعی از یک امر پنهانی پیدا کردن، گمان بردن، پی بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ره بردن
تصویر ره بردن
راه یافتن و پی بردن به جایی یا چیزی، راه بردن، راه جستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شک کردن
تصویر شک کردن
در امری شبهه و تردید پیدا کردن، به شک افتادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از در بردن
تصویر در بردن
چیزی یا کسی را ربودن و با خود بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رو کردن
تصویر رو کردن
توجه کردن، به کسی یا چیزی رو آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظن بردن
تصویر ظن بردن
گمان بردن، گمان کردن، پنداشتن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ پَ رُ تَ)
حسادت کردن. حسد ورزیدن. رشک کردن. (یادداشت مؤلف). غار. غیر. (دهر). رشک خوردن. حسد بردن. رشکین شدن. (ناظم الاطباء). اضباب. (منتهی الارب) :
همی حسد کنم و سال و ماه رشک برم
به مرگ بومثل و مرگ شاکر جلاب.
ابوطاهر خسروانی.
خنک آن کسی را کز او رشک برد
کسی کاو به بخشایش اندر بمرد.
عنصری.
همی رشک برد از زن خویش مرد
گه حملۀ مردوار علی.
ناصرخسرو.
در بزم رشک برده از او شاخ در خزان
در بذل شرم خورده از او ابر در بهار.
انوری.
سیمرغ به نامه بردن فتح
می رشک برد کبوتران را.
خاقانی.
رشک بر دوست بر فزونتر از آنک
بر زن اختیارکردۀ خویش.
خاقانی.
ما شرف داریم و غیری نعمت از درگاه شاه
رشک بردن بهر نعما برنتابد بیش ازین.
خاقانی.
دنیی آن قدر ندارد که بر او رشک برند
یا وجود و عدمش را غم بیهوده خورند.
سعدی.
دانی کدام خاک براو رشک می برم
آن خاک نیک بخت که در رهگذار اوست.
سعدی.
فرشته رشک برد بر جمال مجلس من
که التفات کند چون تو مجلس آرایی.
سعدی.
دوش بر نعش رفیعی رشکها بردم که تو
همرهش گریانتر ازاهل عزا می آمدی.
رفیعی (از آنندراج).
نأل، ناءل، ناءلان، نئیل، رشک بردن و بد خواستن کسی را. (منتهی الارب) ، غبطه خوردن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَهْ گِ رَ / رِ تَ)
راهی شدن. عازم شدن. رفتن. (یادداشت مؤلف) :
من ره نمی برم مگر آنجا که کوی دوست
من سر نمی نهم مگرآنجا که پای یار.
سعدی.
، راه پیدا کردن. (فرهنگ فارسی معین) :
اندر بیابانهای سخت ره برده ای بی راهبر
وین از توکل باشد ای شاه زمانه وز یقین.
فرخی.
رهی نمی برم و چاره ای نمی یابم
بجز محبت مردان مستقیم احوال.
سعدی.
- ره بردن به کسی یا جایی، بدو یا بدانجا دسترسی یافتن. بدان پی بردن. بدان راهنمایی شدن:
چراغی است در پیش چشم خرد
که دل ره به نورش به یزدان برد.
اسدی.
- ، راهنمایی کردن بدان سوی:
گرت رای باشد به حکم کرم
به جایی که می دانمت ره برم.
سعدی (بوستان).
رجوع به راه بردن در همه معانی شود
لغت نامه دهخدا
محو کردن ستردن، کندن، خراشاندن، سایاندن سودن ساییدن، تراشیدن محو کردن، کندن شکل یا نوشته بر فلز و مانند آن حکاکی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ره کردن
تصویر ره کردن
هدایت و راهنمائی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ره بریدن
تصویر ره بریدن
دزدی کردن، راهی شدن، رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از او بردن
تصویر او بردن
خواهد او برد بیوبر اوبرنده اوبرده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شک کردن
تصویر شک کردن
تردید، ارتیاب، به شک افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حظ بردن
تصویر حظ بردن
لذت یافتن برخورداری بافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترک کردن
تصویر ترک کردن
هیلیدن وا گذاشتنرها کردن ول کردن دست کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر بردن
تصویر سر بردن
حمل کردن سر بریده، تند رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رو کردن
تصویر رو کردن
واقع شدن، حادث شدن، ظهور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنج بردن
تصویر رنج بردن
تحمل سختی و مشقت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رد کردن
تصویر رد کردن
عودت دادن، پس دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رگ کردن
تصویر رگ کردن
جاری شدن شیر از پستان، تحریک شدن بهیجان آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رم کردن
تصویر رم کردن
ترسیدن و گریختن رم کردن، احتراز کردت بسبب نفرت و کراهت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ره بردن
تصویر ره بردن
راه جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رج کردن
تصویر رج کردن
به صف نهادن، بدسته کردن
فرهنگ لغت هوشیار
برفتار آوردن، تحریک کردن، همراهی کردن، فهمیدن (مطلبی و مانند آن را)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بو بردن
تصویر بو بردن
احساس کردن، خبردار گردیدن، فهمیدن، پی بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل بردن
تصویر دل بردن
دل بردن از کسی دل ربایی کردن از او دل ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
دور کردن کسی را بتدبیر دک کردن کسی را وی را ببهانه ای از مجلس یا محلی بیرون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درک کردن
تصویر درک کردن
دریافتن، فهمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارث بردن
تصویر ارث بردن
وارث شدن میراث بردن ارث کسی را صاحب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ره بردن
تصویر ره بردن
((رَ. بُ دَ))
راه پیدا کردن، پی بردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترا بردن
تصویر ترا بردن
منتقل ساختن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درک کردن
تصویر درک کردن
پی بردن، دریافتن
فرهنگ واژه فارسی سره
رم کردنفرار ناگهانی حیوانات اهلی و وحشی
فرهنگ گویش مازندرانی
به دنبال هم رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی